چکيده
در اين مقاله سعى شده است به دو پرسش مهم درباره دفاع مقدس پاسخ داده شود:

1. آيا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده است يا به ضرر آن؟
2. آيا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام(ره) امکان پذير بود يا خير؟
در بررسى هاى به عمل آمده در خصوص پرسش اوّل به اين نتيجه رسيديم که چون صدام و حاميان بين المللى او به اهداف از پيش تعيين شده خود نرسيده، بلکه نسبت به اهداف خود نيز حساس تر شده بودند و با توجه به خوى تجاوزگرى صدام و حزب بعث و با عدم ضمانت اجرايى بين المللى درباره قطعنامه 598 سازمان ملل در آن مقطع زمانى، هيچ اقدامى از نظر عقل جز استمرار جنگ به مصلحت نظام نبوده و هر تصميمى غير از آن نادرست بوده است.

اما در پاسخ به پرسش دوم نيز با توجه به ويژگى هاى خاص حضرت امام(ره) در مديريت و رهبرى انقلاب و سخنان ايشان پس از فتح خرمشهر و اظهارات فرماندهان دفاع مقدس، به اين نتيجه مى رسيم که حضرت امام(ره) به هيچ وجه تمايل به صلح تحميلى نداشتند، بلکه مى خواستند ضمن احتياط و دقت لازم تصميمى عقلانى گرفته شود. بدين جهت نيز پس از گرفتن نظرات کارشناسانه فرماندهان دفاع مقدس متقاعد شدند که مى بايست با تمام توان در مقابل دشمن ايستاد و امر دفاع را ادامه داد.

کليد واژه ها: دفاع مقدس ـ استمرار جنگ ـ فتح خرمشهر ـ امام(ره) و صلح تحميلى ـ امام(ره) و استمرار جنگ.
مقدمه
هشت سال دفاع مقدس، مقطعى درخشان در تاريخ انقلاب اسلامى ايران است که به جرأت مى توان گفت تثبيت انقلاب اسلامى مديون آن است، امروزه دشمنان انقلاب اسلامى درکنار هر حرکت انقلاب، در چهره اى ناصحانه و دلسوزانه اما با ماهيتى مزوّرانه و منافقانه ظهور مى کنند تا دل ها را بربايند، تفرقه ايجاد کنند و خادمين به انقلاب اسلامى را خائن معرفى نمايند.

بحران سازى و ايجاد جنگ روانى از جمله تاکتيک هاى مؤثر دشمنان در داخل نظام است که نوک پيکان اين جوسازى ها و شانتاژهاى تبليغاتى نيز متوجه مقدسات نظام بويژه جايگاه مقدس رهبرى، نهادهاى انقلاب و ارزش هايى مانند دفاع مقدس مى باشد. دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه با طرح اين شبهات سعى دارند در اذهان عموم نسبت به افتخارات سال هاى جنگ ايجاد شک و ترديد کرده، از اين طريق، نسل دوم انقلاب بويژه جوانان تحصيل کرده را با ارزش ها، اصول و افتخار آفرينان انقلاب و دفاع مقدس بيگانه نمايند.

بر اين اساس به دليل طرح برخى پرسش ها درباره ادامه جنگ پس از آزادسازى خرمشهر درصدد برآمديم ضمن تجزيه و تحليل آن، در حد توان، پاسخى منطقى به آن ها بدهيم.

طرح پرسش ها
برخى از نويسندگان، از روى آگاهى يا نا آگاهى، مطالبى را در خصوص دفاع مقدس در مطبوعات منعکس کردند که منجر به ظهور پرسشهايى در افکار عمومى گرديد.

به عنوان مثال يکى از اساتيد دانشگاه امام صادق(ع) مى گويد:

ادامه جنگ اقدامى بدون دليل بود؛ در جايى که کشورهاى خليج، حاضر به پرداختن غرامت جنگ بودند، ما بى جهت جنگ را ادامه داديم تا جايى که تسليم فشار نظامى عراق شديم.

فرد ديگرى نيز در يکى از روزنامه ها چنين اظهار نظر مى نمايد:

ادامه جنگ امرى غير عاقلانه بود، همه چيز براى پذيرش خواسته هاى ما آماده بود، ولى پس از سال ها ادامه جنگ همه چيز از دستمان رفت.

در همين راستا نيز کتابى تحت عنوان «عاليجناب سرخپوش» به بازار آمد و ضمن مخدوش ساختن شخصيت يکى از مسئولين نظام، استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را زير سؤال برد. نويسنده در اين کتاب مى نويسد:

آقاى هاشمى رفسنجانى مسئوليت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را به عهده امام مى گذارند، در حالى که حاج سيد احمد خمينى(ره) فرمودند:

در مقابل مسائل خرمشهر، امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود. اما بالاخره مسئولين جنگ گفتند که بايد تا کنار شط العرب (اروند رود) برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم. امام اصولا با اين کار موافق نبودند و گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه دهيد، بدانيد که اگر اين جنگ با اين وضعى که شما داريد ادامه يابد و شما موفق نشويد، ديگر اين جنگ تمام شدنى نيست، و ما بايد اين جنگ را تا نقطه اى خاص ادامه بدهيم و الان هم که قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقع براى پايان جنگ است.

و سپس يادآور مى گردد که آقاى هاشمى در خاطرات روز 15 / 12 / 1360 خود مى نويسد:

وابسته نظامى ايتاليا گفته: کشورهاى نفت خيز منطقه مايلند شصت ميليارد دلار خسارات جنگ را از طرف صدام به ايران بدهند و ايران از شرط سوم که کيفر صدام است منصرف شود.

بدين ترتيب نويسنده مذکور ضمن گزينش کردن بخشى از مصاحبه مرحوم حاج سيد احمد خمينى که در روزنامه جمهورى اسلامى به چاپ رسيده بود، سعى مى کند:

اولاً) استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را يک جرم در تاريخ انقلاب معرفى نمايد؛

ثانياً) ضمن تحميلى دانستن جنگ به حضرت امام، هدايتگرى هاى فرماندهى کل قوا را در زمان جنگ زير سؤال برد.

بدين ترتيب براى اينکه ما صحت و سقم اين شبهه را مشخص نماييم مى بايست به دو سؤال جواب دهيم:

1. آيا استمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بود يا به ضرر آن؟

2. آيا استمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام امکان پذير بود يا خير؟

براى پاسخ به سؤال اول سعى خواهيم کرد استمرار جنگ را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسى قرار دهيم.

1. هدف از تحميل جنگ به ايران
طبق بررسى هاى به عمل آمده و اعترافات فرماندهان حزب بعث و استراتژيست هاى کاخ سفيد، هدف از تحميل جنگ به ايران موارد زير بوده است:

ـ نابودى انقلاب اسلامى و يا حداقل کنترل آن؛

ـ تشکيل عربستان بزرگ؛

ـ تصرف خوزستان و گرفتن کل شط العرب؛

بدين ترتيب در 31 شهريور 1359 صدام به اين نتيجه رسيده بود که حکومت ايران به دليل انقلاب، از نظر توان نظامى بسيار ضعيف شده، لذا از آن موقعيت استفاده کرده و با حمايت و تحريک قدرت هاى استعمارى جنگ را بر ما تحميل کرد. حالا اين سؤال مطرح است که آيا دشمن پس از فتح خرمشهر متنبه شده و هدف «نابودى انقلاب اسلامى» را رها کرده بود يا خير؟

اصولا دشمن از جنگ به عنوان ابزارى براى رسيدن به اهداف خود استفاده مى کرد. اما جمهورى اسلامى بعد از فتح خرمشهر، مقتدرتر شده بود و به همين جهت خطر آن در نزد دشمنان نيز افزون تر شده بود. بنابراين دشمن چون به هدف خود نرسيده بود، به دنبال اين بود که اين نظام تقويت شده را به انحاء مختلف تضعيف نمايد.

نکته ديگرى نيز مطرح بود و آن اين که، دشمن از اهدافش دست برنداشته بلکه نسبت به اهدافش هوشيارتر هم شده و حمايت هاى ديگرى هم ممکن بود جلب نمايد. در اين حال، چه تضمينى وجود داشت که با توقف جنگ ديگر اقدام به تجاوز مجدد نکند؟ بنابراين منطق نظامى در آن شرايط، حکم مى کرد که براى رفتن به پشت ميز مذاکره و توقف جنگ، ايران پشتوانه اى به عنوان تضمين صلح داشته باشد و اين پشتوانه چيزى جز پيشروى در قسمتى از خاک عراق نمى توانست باشد.

2. خوى تجاوزگرى صدام و حزب بعث
در سال 1361 در شرايطى زمزمه هاى صلح و آتش بس از سوى عراق و متحدان منطقه اى آن مطرح شد که جمهورى اسلامى به عنوان پيروز جنگ، توانسته بود در مقابل عراق، قدرت نمايى کند و به همين جهت نيز به هيچ وجه حاضر به دادن کوچک ترين امتياز به طرف مقابل نبود و شرايط ملى هم به او چنين اجازه اى نمى داد.

از طرف ديگر، صدام در جنگ به شدت تضعيف شده و در طى دو سال نيروهايش به شکل مفتضحانه يا فرار کردند يا اسير شدند و يا کشته شدند که اين ضربه بزرگى به حزب بعث و ارتش عراق بود به شکلى که سازماندهى ارتش عراق در آن مقطع زمانى به کلى بهم ريخت و نيز اهدافى که زمان شروع جنگ در ذهن استراتژيست هاى نظامى بغداد بود هيچ کدام محقق نشده و طبيعى بود که صدام به عنوان رئيس حزب بعث عراق مى بايست توجيهى براى قول هايى که در ابتداى جنگ به مردمش داده بود مى داشت.

با توجه به روحيه روانى و خوى تجاوزگرى صدام قطعا بعثى ها به دنبال صلح دايم نبودند، اما زمزمه هاى صلح را مطرح مى کردند تا با اين تاکتيک ضمن تجهيز قوا، ارتش به هم ريخته خود را سر و سامانى داده و پس از آن اقدام به تجاوز مجدد نمايند. صدام توجيه اوليه اش براى شروع جنگ اين بود که: «قرارداد 1975 الجزاير به ما تحميل شد؛ چون از يک طرف توان نظامى و تسليحاتى ما به شدت کاهش يافته بود و از طرف ديگر چون عقبه استراتژيکى ايران با توجه به حمايت هاى شديد آمريکا بسيار قوى بود، ما مجبور به انعقاد قرار داد شديم و به همين جهت امروز اعلام مى کنيم که قرار داد مزبور مورد قبول ما نيست و ناگزير هستيم از طريق قوه قهريه و جنگ به حق و حقوق تضييع شده خود برسيم» و به همين بهانه به خاک جمهورى اسلامى ايران حمله کرد. لذا اگر ايران پس از فتح خرمشهر هم حاضر مى شد آتش بس نمايد و تن به صلح بدهد، قطعا زمانى که عراق احساس مى کرد نقاط ضعف خود را برطرف نموده است، مجددا به ايران حمله مى کرد و اين بار موفق هم مى شد، چرا که صحنه جنگ در جبهه ايران به علت آتش بس و صلح سرد شده بود و نيروها به عقب برگردانده مى شدند و به دليل احساس پيروزى، شور و شوق جنگ در آنان کم شده، امکان فراخوانى مجدد آنان به جبهه ها غير ممکن و يا بسيار مشکل بود. به همين جهت لشکر ايران اسلامى در مقابل ارتش تازه نفس عراق تن به شکست مى داد.

حالا اگر چنين وضعيتى رخ مى داد چه تضمينى براى احقاق حق ملت ايران وجود داشت؟

کدام مرجع بين المللى از ايران حمايت مى کرد؟ بدين ترتيب مى بينيم که ما با توجه به شرايط روحى و روانى صدام و خوى تجاوزگرى او، چاره اى جز دفاع و استمرار جنگ و حتى پيشروى در خاک عراق براى به دست آوردن امتيازى که اين خوى تجاوزگرى را تعديل نمايد نداشتيم.

حالا ممکن است کسى بگويد مگر اين خوى تجاوزگرى در سال 1367 (زمان قبول قطعنامه) در صدام و حزب بعث نبود؟ پس چرا به ايران حمله نکرد؟

در جواب بايد گفت که:

اولاً) پس از قبول قطعنامه 598 از سوى ايران، عراق اقدام به حمله وسيعى در مناطق جنوبى ايران کرد و موفق شد مجددا قسمت هايى از خاک ايران را به تصرف درآورد، اما در همان زمان ايران خيلى زود توانست توازن قوا را در جبهه ها به وجود آورده و تک عراق را با قدرت جواب دهد و او را يک بار ديگر به عقب براند و شرايط را به گونه اى تغيير دهد که ديگر صدام نتواند اقدام به تجاوز نمايد و به همين جهت نيز ناچار شد به پذيرش قطعنامه 598 تن دهد.

ثانياً) در سال 1367 ايران پشتوانه بين المللى به نام قطعنامه 598 سازمان ملل متحد داشت که تا حدودى او را حمايت مى کرد، اما در مقطع زمانى سال 1361 هيچ سند رسمى که بتواند ايران را در صحنه بين الملل پشتيبانى کند وجود نداشت.

ثالثاً) اين خوى تجاوزگرى صدام پس از قبول قطعنامه 598 و نااميدى از حمله مجدد به ايران او را درگير جنگى در خليج فارس با کويت کرد که منجر به کاهش شديد قدرت او در منطقه گرديد و ديگر توانايى مقابله با ايران را از دست داده بود.

3. بعد حقوقى
درباره دلايل حقوقى استمرار جنگ پس از عمليات بيت المقدس، مطالب زير بيان مى گردد:

در خصوص تعارضات داخلى يک کشور يا يک واحد سياسى، با توجه به اين که قوانين و مقررات حقوقى نهادينه شده اند و نظام هاى حقوقى هر کشور اقتدار کافى را در سطح جامعه دارا مى باشند، امکان اين امر براى هر دولتى فراهم است که با متخلفين از قوانين و مقررات و متجاوزين به حقوق مردم برخورد قاطع داشته باشد.

وقتى چنين برخوردى از سوى دستگاه هاى مربوطه بر جامعه حاکم باشد خود به خود اقدام فردى و انتقام جويانه توسط افراد ممنوع مى شود، اما چنانچه در جامعه اى چنين حاکميتى از سوى دستگاههاى اجرايى و قضايى وجود نداشته باشد، ناچار افراد متوسل به توانايى هاى فردى شده و جهت استيفاى حقوق خوداقدامات خودسرانه اى را انجام مى دهند و جامعه را با هرج و مرج مواجه مى سازند؛ مانند احقاق حق در جوامع بدوى. جامعه بين المللى و حقوق بين الملل هم در آغاز همين گونه بود ونهاد حقوق بين الملل هنوز هم نتوانسته اقتدارات عاليه را شکل بدهد. در جامعه بين المللى، رکنى است به نام «سازمان ملل متحد» که براساس منشور ملل متحد شکل گرفت و به وجود آمد. اختياراتى هم براساس همين منشور به سازمان مزبور داده شد. اين اختيارات عمدتا محدود شده اند به اختياراتى که در فصل هفتم منشور، به شوراى امنيت براى مقابله با متجاوز داده شده است.

وظايف شوراى امنيت هم براساس صلاحيت هايش به دو بخش کلى تقسيم مى شود:

1. تشخيص متجاوز

2. رأى به اقدامات متناسب با تجاوز به صور مختلف، از قبيل محاصره اقتصادى، قطع روابط ديپلماتيک، تعطيلى فرودگاه ها، بمباران بنادر، اقدام مستقيم نظامى و... غيره.

اما ساختار شوراى امنيت داراى بافتى است که منجر به عدم اجراى وظايف شورا به صورت عادلانه در سطح بين المللى شده است. شوراى امنيت داراى پنج عضو دائم است که رأى هر کدام از اين پنج عضو در تصميم گيرى شورا سرنوشت ساز است.

به همين جهت امروزه در سطح بين الملى هر کشورى که بخواهد خارج از منافع اين پنج عضو اقدامى را انجام دهد، هنگام تعيين متجاوز و اجراى وظايف شورا در قبال کشورها، عضو دائم شوراى امنيت سعى مى کند کشور مخالف منافع خود را محکوم کند. بنابراين با اين وضعيتى که بر حقوق بين الملل حاکم است چگونه سازمان ملل متحد مى تواند عدالت را در احقاق حق کشورها اعمال نمايد؟ نمونه بارز اين بى عدالتى را مى توان در برخورد سازمان ملل نسبت به اشغال فلسطين به دست رژيم صهيونيستى و جنگ ايران و عراق جستجو کرد.

بدين ترتيب در چنين شرايطى، اگر کشورى به واسطه استقامت و صبر خود توانست حق خود را به صورت قانونى بگيرد، آن کشور موفق است، اما اگر نتوانست از حق و حقوق خودش به صورت قانونى دفاع کند، نمى تواند منتظر بماند تا اينکه هستى و نيستى خود را از دست دهد. لذا مجبور به دفاع و سرکوب متجاوز مى شود.

حالا برگرديم به زمان بعد از فتح خرمشهر، ايران کشورى بود که مورد تجاوز واقع شده، شهرهايش ويران گرديده، ميلياردها ريال خسارت اقتصادى ديده، بخشى از خاکش هنوز در اشغال حزب بعث قرار داشت و نيروى انسانى وسيعى را هم از دست داده بود.

با توجه به وضعيت و شرايطى که بر شوراى امنيت و حقوق بين الملل حاکم بود، با فرض اين که ايران جنگ را خاتمه مى داد و وارد خاک عراق نمى شد، براساس چه مبنايى عراق را مجبور مى کرد حقوق او را ادا کند؟ با چه اهرمى عراق را وادار مى کرد تا در مقابل او تمکين کند؟ آيا غير از امتيازگيرى از عراق و پيشروى در قسمتى از خاک آن راه ديگرى براى احقاق حق باقى مانده بود؟

دقت در زمان و موقعيتى که شوراى امنيت سازمان ملل قطعنامه 598 را صادر کرد بسيار جالب و مهم است، قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در سال 1365، در زمان اوج قدرت ايران، و در زمانى که بندر استراتژيکى فاو و شرق بصره را در اختيار داشت. صادر شد. اين امر نشان مى دهد که قدرت هاى منطقه اى و فرا منطقه اى بويژه همان پنج عضو دائم شوراى امنيت، در مقطعى از جنگ، که عراق را شديدا در موضع ضعف ديدند و ايران را در موضع قدرت، از ترس به خطر افتادن منافعشان اقدام به صدور چنين قطعنامه اى کردند و در اصل در مقابل ما تمکين نمودند و همين مسئله مى تواند به خوبى اثبات نمايد که بهترين و دقيق ترين سياستى که مسئولين جنگ مى توانستند پس از پيروزى عمليات بيت المقدس اتخاذ نمايند، همين استمرار و تداوم جنگ بود.

در اين جا شايد اين شبهه مطرح گردد که: اعراب حاضر شده بودند 60 ميليارد دلار غرامت جنگى به ايران بپردازند و ما با قبول اين غرامت مى توانستيم حقوق خود را بدست آوريم.

در اين خصوص نيز بايد گفت که هر چند حقوق تضييع شده ملت ايران فقط خسارات مادى نبود که بتوان با دريافت غرامتى آن را ناديده گرفت. اما به هرحال به فرض قبول اين مسئله، ضمانتى براى حرف عربستان و ديگر کشورها وجود نداشت. هنگامى که رزمندگان اسلام بخش بزرگى از خاک عراق را تصرف کردند، عربستان ديگر چنين سخنى نگفت! چون موقعيت ايران عوض شده و در اوج قدرت بود و مى توانست عقب نشينى خود را موکول به پرداخت غرامت نمايد.

بنابراين تدبير مسئولان جنگ بود که به صرف مطرح شدن چنين مطلب بدون پشتوانه اى جنگ را خاتمه ندهند و به پاى ميز مذاکره نروند. اگر چنين مى کردند امروز مخاطب قرار مى گرفتند که چرا فريب سخنان بدون پشتوانه را خورده و صلح را پذيرفته اند؟!

پرسش دوم: آيا استمرار جنگ بدون نظر قاطع حضرت امام امکان پذير بود يا خير؟ به عبارت ديگر آيا استمرار و تداوم جنگ ـ آن گونه که برخى مطبوعات مطرح کرده اند ـ به حضرت امام تحميلى بود يا خير؟

براى رسيدن به پاسخ اين سؤال نيز بايد به ابعاد مختلف استمرار جنگ از ديدگاه شخص حضرت امام و ديگر مسئولان نظام و دفاع مقدس پرداخت.

1. از بعد تکليف شرعى
حضرت امام در خصوص دفاع مقدس فرمودند: «ما براى اداى تکليف جنگيده ايم.»

اين سخن حضرت امام، به بخش اعظمى از سؤال مورد نظر پاسخ مى گويد.

در رأس هرم قدرت در جمهورى اسلامى ايران، بر خلاف ديگر کشورهاى دنيا ولى فقيه و مجتهد جامع الشرايطى قرار دارد که تمام امور کلان نظام را سياستگذارى مى کند. تصميم گيرى در امر جنگ و صلح نيز به صراحت قانون اساسى به عهده ولى فقيه و رهبرى اين کشور مى باشد. بنابراين مردم مسلمان ايران هم با توجه به وظيفه دينى خود، اطاعت از فرامين ولى فقيه را بر خود تکليف شرعى فرض کرده اند وهمين عمل به تکليف و جلب رضايتِ ايزدمنان، انگيزه حضور آنان در عرصه هاى نبرد بوده است.

حضرت امام نيز در اين خصوص مى فرمايند: ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمايد و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند. يا درجاى ديگر مى فرمايند «...راستى مگر فراموش کرده ايد ما براى اداى تکليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است».

سؤال اين است آيا ممکن است، زمانى که استمرار جنگ از سوى ولى فقيه زمان يک تکليف شرعى مطرح مى شود و همه مکلف به انجام آن مى گردند، خود ايشان به اين تکليف ايمان نداشته باشند؟ يعنى کسى حکم به تکليف نمايد در صورتى که خود بدان ايمان پيدا نکرده باشد. اگر کسى باشد که چنين چيزى را بپذيرد مشخص مى شود که هيچ اطلاعى از سابقه، ويژگى ها و خصوصيات حضرت امام نداشته است. در صورتى که ما بدون هيچ ترديدى ايمان داريم که حضرت امام اول خود ايمان به وظيفه الهى پيدا کردند و سپس به مردم امر نمودند که شما هم با چنين انگيزه اى (انجام تکليف شرعى) پا به ميدان نبرد بگذاريد، که در هر صورت پيروز هستيد.

2. اعتراف به اشتباه
در خصوص تحميلى بودن استمرار جنگ به حضرت امام، مى بايست گفت که ايشان هرگز زير بار تحميل نمى رفتند و اگر گاهى اوقات مشورت هاى دوستان را مى پذيرفتند و بر نظر خود ترجيح مى دادند و بعد مشخص مى شد که اين مشورت، مشورت خوبى نبوده، اين شجاعت را داشتند که به اشتباه خودشان اعتراف نمايند. به عنوان نمونه در خصوص دولت موقت و روى کار آمدن ليبرالها در اول انقلاب، ايشان در بيانيه مورخه 3 / 12 / 67 خطاب به علما فرمودند:

من امروز بعد از ده سال از پيروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مى کنم که بعضى تصميمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه کشور به گروهى که عقيده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى(ص) نداشته اند، اشتباهى بوده است که تلخى آثار آن به راحتى از ميان نمى رود.»

همچنين در خصوص مسايل ديگرى همچون قائم مقامى منتظرى، رياست جمهورى بنى صدر نيز امام فرمودند:

من از اول با قائم مقامى منتظرى و رياست جمهورى بنى صدر مخالف بودم و به او رأى ندادم و فقط بخاطر مصلحت قبول کردم.

اما در خصوص استمرار جنگ، زمانى که برخى افراد تحليل شان اين بود که ما اشتباه کرديم که بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه داديم، حضرت امام با قاطعيت تمام و با شدت در مقابل آن ها موضع گرى کرده و طى بيانيه اى در سال 1367 فرمودند:

«... من در اينجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليل هاى غلط اين روزها رسما معذرت مى خواهم و از خداوند مى خواهم مرا در کنار شهداى جنگ تحميلى بپذيرد ما در جنگ براى يک لحظه هم نادم و پشيمان از عملکرد خود نيستيم، راستى مگر فراموش کرده ايم که ما براى اداى تکليف جنگيده ايم و نتيجه، فرع آن بوده است؟

3. دقت در تصميم گيرى
حضرت امام همواره در تمام برنامه هايشان سعى مى کردند نهايت دقت عمل را داشته باشند و همه جوانب کار را بسنجند. به همين جهت دور از عقل است که ايشان در خصوصو امر مهمى مانند جنگ صرفا به دليل نظر برخى از مسئولين دفاع مقدس چنين تصميمى اتخاذ نمايند؟ بلکه آنچه که از اظهارات برخى مسئولين برمى آيد، حضرت امام در خصوص استمرار جنگ، با جمع بندى اطلاعات و دلايل مستند و منطقى فرماندهان جنگ به اين نتيجه رسيدند که به مصلحت نظام است که قسمتى از خاک عراق را به عنوان امتياز در مقابل دشمن به تصرف درآورند. در اين خصوص فرمانده وقت سپاه پاسداران آقاى محسن رضايى مى گويد:

اصولا پس از فتح خرمشهر همه اعضاى شوراى عالى دفاع نظرشان اين بود که ما بايد از مرز عبور کنيم امام هم براى آن دلايل مستند مى خواستند و پس از اعلام دلايل و شرايط که از سوى مسئولين جنگ خدمت حضرت امام مطرح شد، ايشان موافقت خود را با ورود نيروها به خاک عراق اعلام کردند.

سخنگوى وقت شوراى عالى دفاع، جناب آقاى هاشمى رفسنجانى در خصوص همين مسئله مى فرمايند:

«... امام مى خواستند جنگ را پيگيرى کنند تا مسئله عراق حل شود، وقتى صدام جنگ را شروع کرد، امام فرمودند: آنها به دام افتادند، الان بايد مسأله عراق را حل کنيم و در اين باره بسيار جدى بودند... امام موافق نبودند که نيروهاى ما وارد خاک عراق شوند و در عين حال متوقف کردن جنگ را هم اصولا قبول نداشتند، اين معادله با هم سازگارى نداشت و به همين جهت فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رفتند. من هم بودم، يک جلسه طولانى بود. فرماندهان گفتند: اگر حاکمان بغداد مطلع شودند که ما وارد خاک اين کشور نمى شويم با خيال آسوده عليه ما شرارت مى کنند، منطق جنگ اين را نمى پسندد. امام مسائل انسانى را مطرح مى کردند و مى گفتند: مردم عراق گناهى ندارند و نبايد به آنها آسيبى برسانيم و تا آخر هم اين موضع را حفظ کرده بودند، (وقتى عراق شهرهاى ما را با بمب و موشک مى زد امام اجازه نمى داد ما هم مقابله به مثل کنيم، وقتى ديدند که عراق دارد خيلى شرارت مى کند، اجازه دادند، ولى گفتند، شما بايد 48 ساعت قبل اعلام کنيد تا هر کسى مى خواهد از شهرها بيرون برود.) نهايتا با استدلالات منطقى که فرماندهان جنگ براى امام مطرح کردند امام اجازه دادند به صورت محدود در مناطقى که مردم عراق نيستند ما وارد خاک عراق شويم.»

4. قاطعيت در تداوم جنگ
همانطور که قبلا هم اشاره کرديم، حضرت امام تا سال 1367 هيچ گاه موافق صلح و آتش بس نبودند و به گفته آقاى هاشمى رفسنجانى «ايشان هرگز اجازه صحبت کردن از صلح را نمى دادند.» حضرت امام همواره تأکيدشان اين بود که قبل از هر سخنى در خصوص صلح بايد شرايط ايران در اين قضيه يعنى موارد زير محقق شود:

الف) اعلام عراق به عنوان متجاوز و مجازات عاملان تجاوز ودولت عراق؛

ب) خروج بى قيد و شرط از تمام خاک ايران؛

ج) آزادى اسرا؛

د) اخذ خسارات از عراق.

ايشان در جمع گروهى از علماء، ائمه جماعات و روحانيون و وعاظ قم و تهران در تاريخ 30 / 3 / 61 يعنى 27 روز پس از فتح خرمشهر مى فرمايند:

... ببينيد که اين مرد (صدام) چه مى گويد، مى گويد ما براى اثبات اينکه صلح طلب هستيم، صلح جوييم، همه لشکر خودمان را امر مى کنيم که از خاک ايران تا دو روز ديگر بيرون بروند. اگر راست مى گوييد اين مطلب را، بسيار خوب، اين يکى از مسائلى که ما داشتيم، حاصل، ولى چند تا مطلب ديگر داريم بايد حاصل بشود، تا حاصل نشود، ما در حال جنگ هستيم.

و يا در جاى ديگر تقريبا دو ماه پس از فتح خرمشهر مى فرمايند:

... ما هيچ زورگويى نداريم و نمى خواهيم تحميل بکنيم؛ ما بايد شرايطمان، شرايطى که از اول گفته شده است و تا حالا هم همان شرايط هست، در آن شرايط هم پايبند هستيم و مادامى که اين شرايط حاصل نشده است ما در حال جنگ هستيم و ما با کسانى که اشرار هستند نمى توانيم صلح کنيم.

سه ماه پس از فتح خرمشهر نيز چنين مى فرمايند:

... ما حاضريم صلح بکنيم، ولى نمى شود متجاوز را مجازات نکرد و غرامت تجاوز را نگرفت و صلح کنيم؛ اسلام هم چنين اجازه اى را نمى دهد. حرف ما اين است که متجاوز بايد غرامت ما را بدهد و اشخاصى با صلاحيت بيايند و متجاوز را تشخيص داده و مجازات کنند.

و در جاى ديگر خطاب به دبير کل کنفرانس اسلامى و هيأت بررسى کننده جنگ مى فرمايند:

شما بياييد اگر مأموريتى داريد براى اينکه اين آتش جنگ را بخوابانيد که آن هم آمال همه مسلمين است بايد متجاوز را به پاى ميز محاکمه بکشيد و متجاوز را تأديب کنيد و افرادى که در مملکت ما هستند به کنار بفرستيد و از صدام بخواهيد، تحکيم کنيد بر او که او از کشور ما برود بيرون و لشکر او از تجاوز دست بردارد و بعد از اينکه از تجاوز دست برداشت يک هيأت بين المللى در اين جا باشد و آن هيأت بين المللى که در يک جايى تشکيل شد رسيدگى کنند به جناياتى که شده است اگر ما جنايتکار هستيم ما را تأديب کنند و اگر صدام جنايتکار است صدام را تأديب کنند.

بدين ترتيب با اين سخنان و موضع گيرهاى صريح حضرت امام که اغلب آن هم پس از فتح خرمشهرمى باشد مشخص مى شود که نظر قاطع حضرت امام در خصوص استراتژى جنگ پس از فتح خرمشهر، استمرار و تداوم جنگ بوده مگر اينکه شرايط ايران در خصوص صلح محقق گردد و آن هم تا سال 67 هيچ يک از اين شرايط محقق نگرديد. پس چگونه ممکن است حضرت امام با اين موضع گيرى هاى صريحى که پس از فتح خرمشهر داشتند باز خواهان پايان جنگ بوده باشند؟ اين دو گانگى، با عقل سازگارى ندارد.

عقب ماندگى به دليل جنگ
پرسش و شبهه ديگرى که برخى درباره جنگ و دفاع مقدس مطرح مى کنند اين است که: «بخش اعظمى از عقب ماندگى ما ناشى از جنگ مى باشد که اگر اين نبود امروزه ما در راه توسعه خيلى سريع تر حرکت مى کرديم اما خسارات ناشى از هشت سال جنگ سبب شد ما کشورى عقب مانده باقى بمانيم.» در اين خصوص لازم دانستيم ثمرات دفاع مقدس را مورد نقد و بررسى قرار داده تا ميزان صحت و سقم اين مدعا ثابت گردد.

دستاوردهاى دفاع مقدس
الف) دستاوردهاى داخلى
1) تثبيت انقلاب: يکى از ثمرات بزرگ دفاع مقدس، تثبيت انقلاب بود، يعنى در سايه جنگ بود که انقلاب تثبيت شد و ضد انقلاب ها رانده شدند و نيروهاى وابسته به شرق و غرب کم کم شناخته شده به دست نيروهاى انقلاب از نظام کنار گذاشته شدند.مصداق بارز اين ادعا، روشن شدن شخصيت تروريستى و ضد دينى گروهک مجاهدين خلق (منافقين) براى ملت ايران بود که در سايه جنگ محقق گرديد. در سايه ء جنگ ملت ايران بهتر از گذشته توانستند حق را از باطل، خودى را از غير خودى تشخيص داده و در راستاى آفت زدايى انقلاب گام بردارند. و نتيجه اين هوشيارى تثبيت انقلاب بود.

2) تثبيت تماميت ارضى: استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر منجر به تثبيت تماميت ارضى و امنيت مرزى جمهورى اسلامى در منطقه شد نگاهى به تاريخ گذشته ايران نشان مى دهد که در طول دو قرن گذشته، اين تنها جنگى بوده، است که ايرانيان حتى يک وجب از خاک ميهن اسلامى خود را به بيگانگان نداده اند، در قرون گذشته طى دو جنگ ايران و روس، قسمت اعظمى از قلمرو ايران به بيگانگان واگذار گرديد و همين امر، يعنى عدم توانايى حکومت ايران در مقابل دست اندازى بيگانگان به خاک خود، باعث گرديد که در سال 1350 نيز با يک سناريوى شيطانى، استان چهاردهم يعنى بحرين را از ايران جدا ساخته در صحنه بين المللى استقلال آن را اعلام نمايند. اما در اين جنگ، با اين که بسى عظيم تر و حساس تر از جنگ هاى گذشته بود تماميت ارضى کشور به تمام و کمال حفظ گرديد. يک کشور با غيرت ممکن است خسارات زيادى را بپذيرد، اما حاضر نيست ناموس ملى خودش را بدست بيگانگان بدهد.

3) افزايش توان نظامى: يک ارتش منظم و کلاسيک، دست کم يک دهه زمان نياز دارد تا بتواند خودش را سازماندهى و تقويت نمايد در صورتى که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى توانست در کوتاه ترين مدت ممکن سه نيروى مقتدر زمينى، دريايى و هوايى را سازماندهى کرده و با جديدترين روش هاى نظامى به کارگيرى نمايد. همچنين انبوهى از تجربيات را طى اين هشت سال، توشه خود سازد. علاوه بر اين صنايع نظامى به حد مطلوبى توسعه داده شد و در برخى موارد به حد خودکفايى رسيد. حضرت امام هم در اين زمينه مى فرمايند: ما تنها در جنگ بود که توانستيم صنايع نظامى خود را به حد مطلوبى از رشد برسانيم.

پس از اتمام جنگ نيز تجربيات هشت سال دفاع مقدس، قدرت نظامى ايران را تا حد کشورهاى پيشرفته منطقه افزايش داده و يک حالت بازدارندگى بسيار قوى در مقابل قدرت هاى نظامى منطقه به جود آورد. ساخت موشک دوربرد شهاب 3 و آزمايش موفقيت آميز آن، چنان دشمنان ما از جمله رژيم اشغالگر قدس را شگفت زده کرد که سبب شد موضع گيرى هاى تندى در قبال اين حرکت مقتدرانه جمهورى اسلامى در صحنه بين المللى از خود بروز دهند.

ساخت تانک ذوالفقار با قدرت مانور بالا، بازسازى هواپيماهاى جنگى، توليد قطعات هواپيما و سلاح هاى سنگين و خودکفايى در ساخت سلاح هاى سبک و نيمه سنگين، ساخت هواپيماى بدون سرنشين و... بسيارى موارد ديگر از جمله ثمراتى است که در سايه 8 سال دفاع مقدس نصيب مملکت ما شد.

تجربه در امر مهندسى جنگ، راه سازى، سد سازى، کشتى سازى، صنايع الکترونيک، پزشکى، داروسازى و مانند آن، از ديگر ثمرات دفاع مقدس است که از آن ها در امر بازسازى کشور به نحو مطلوب استفاده شده و مى شود.

ب) دستاوردهاى بين المللى دفاع مقدس
1) تثبيت انقلاب اسلامى در صحنه بين المللى؛ در صحنه بين الملل، جهان توانست بفهمد انقلاب ما يک انقلاب اصيل با پشتوانه الهى و مردمى و تصور انهدام انقلاب در کوتاه مدت يک امر واهى است.

هشت سال دفاع خستگى ناپذير و مخلصانه که تثبيت کامل و مقتدرانه نظام را به همراه داشت، قدرت هاى منطقه اى و فرامنطقه اى را واداشت تا نظام جمهورى اسلامى را به رسميت شناخته و به حقوق ملى و بين المللى آن به عنوان يک نظام مستقل سياسى و قدرتمند اعتراف نمايند. درخواست رسمى و مکرر امريکا جهت ايجاد ارتباط با ايران مصداق بارز چنين فرضيه اى است.

2) شناساندن بعد فرهنگى و مکتبى انقلاب در صحنه بين الملل؛ در سايه دفاع مکتبى، بعد دينى انقلاب به مردم جهان شناسانده شد. و اين امر موجب شکل گيرى حرکت هاى آزادى بخش در جهان گرديد و مسلمانان را به بازگشت به خويشتن فراخواند. مرحوم حاج سيد احمد خمينى(ره) در مصاحبه خود مى گويد:

من نمى گويم که اگر جنگ نبود انقلاب شکست مى خورد، اما اگر جنگ نبود بعد فرهنگى و مکتبى بودن انقلاب ما در دنيا شناخته نمى شد. جنگ موجب شد که اکثر خبرهاى دنيا در هشت سال جنگ در مورد ايران از رسانه هاى گروهى پخش شود. قدرت انقلاب، تفکر امام، برخورد انقلاب با ارزش هاى ترسيم شده از سوى غرب و... در لابه لاى جنگ، به دنيا منتقل شد، وقتى اينطور شد، در تمام نيروهاى اسلامى و هسته هاى مقاومت که نقاط بسيار قوى ادامه جنگ بودند اميدى پديد آمد، اگر شما مى بينيد که در جريان سلمان رشدى، مسلمانان دنيا به خيابان ها مى ريزند و فتواى امام چنان واکنش هايى به وجود مى آورد، اين آگاهى است که در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آن ها منتقل شده است؛ چون امام که محور تمام اخبار بودند تفکرشان تفکر اسلامى بود. اسلام و ديدگاههاى اسلامى امام به بهترين وجه در آن دوران براى تمام دنيا و مسلمانانى که در اقصى نقاط جهان هستند مخابره شد... لذا موضع ما در مقابل اسرائيل، ارتجاع منطقه و... غيره در خبرها و گزارشات بيان مى شد.

وقتى حرف امام منتقل مى شود که آمريکا هيچ غلطى نمى تواند بکند و ما دندان هاى آمريکا را در دهانش خرد مى کنيم و... توسط خبرگزارى ها منتقل و به وسيله راديوها و رسانه هاى همگانى بيان مى شد اين باعث مى شد که مسلمان ها خويشتن را باز يابند. درست است که حرف امام بود ولى سيستم ارتباطى حرف امام، جنگ بود.

3) دستاوردهاى بين المللى دفاع مقدس از ديدگاه امام؛ حضرت امام همواره 8 سال دفاع مقدس را موهبتى الهى مى دانستند و معتقد بودند در سايه آن، ثمرات عظيمى نصيب اين کشور شد؛ از جمله:

ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموديم، ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران کنار زديم، ما در جنگ دوستان و دشمنان مان را شناخته ايم... ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شکستيم... ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان داديم که عليه تمامى قدرت ها و ابرقدرت ها ساليان سال مى توان مبارزه کرد. جنگ ما کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامى سردمداران نظام هاى فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند جنگ ما بيدارى پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت و... .

بدين ترتيب مى بينيم که خسارات مادى و معنوى جنگ، در مقابل برکاتى که به واسطه دفاع مقدس نصيب ملت غيور ايران و ميهن اسلامى ما گرديد، بسيار ناچيز است.

( منبع : پاسخ به دو پرسش درباره دفاع مقدس ، حسين ترابىمجله حصون، شماره 8، تابستان 1385)

منبع:http://siasi.porsemani.ir